سید علاء الدین حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم

چند داستان از کرامات حضرت سيد علاءالدين حسين (عليه السلام)به روايت مرحوم سيد علي اکبر صميم بازنشسته نيروي هوايي و از مجاورين حرم مطهر:

زندگي دوباره

پدرم حاج محمد رحيم صميم در بستر بيماري بود و دکتر معصومي را که مطبش در نزديکي حرم قرار داشت به خانه آورده بوديم تا پدر رامعاينه کند دکتر پس از معاينه نگاهي به سِرُمي که به دست پدرم وصل کرده بود کرد وگفت حتي بدنش ديگر سرم راهم قبول نميکند بهتر است براي مراسم کفن ودفنش آمده شويد. ديگر اميدي نيست.صداي شيون خانه راپرکرد بغضم ترکيد از خانه بيرون زدم يکي دو دقيقه بعد توي حرم آقاسيدعلاءالدين حسين(عليه السلام) بودم گريه امانم نميداد به ياد حرف دکتر افتادم :

((ديگر اميدي نيست ))ولي وقتي دستم را در شبکه هاي ضريح انداختم دلم گواهي ميداد که اميدي هست.

به خانه برگشتم دوستان هم هيئتي پدر در خانه مراسمي به پا  کرده بودند. به طرف بستر پدر رفتم وبه چهره خاموش او با حسرت نگاه کردم ناگهان لبهاي پدر حرکت کرد وگفت :ياحسين(عليه السلام)

فرداي آن روز دکتر معصومي با چند تن از فاميل که به اعتبار حرف دکتر سياه پوش هم شده بودند به هواي شرکت در تشييع جنازه آمدند دم در .اما وقتي پدر راصحيح وسالم ديدند باورشان نمي شد.

دکترکه با ناباوري به پدر خيره شده بود گفت :ولي حاجي تو ديروز مرده بودي !

پدر نگاه معني داري به دکتر کرد وگفت:اما هموني که بار اول زنده کرده باز هم مي تواند زنده کند.

دعوتنامه

دلم خيلي هواي امام رضا(عليه السلام)کرده بود صبح آمدم حرمِ آقا سيد علاء الدين حسين(عليه السلام)عرض کردم :

آقا خيلي براتون سخته از دادشتون يه دعوتنامه براي ما بگيريد حالا روسياهيم قبول ولي شما که خانواده کرميد.

از حرم بيرون اومدم ديدم آقاي رستگار به سمتم مي آيد :

((آقاي صميم خوب شد ديدمتون ميخواهيم بچه هاي جلسه قرآنو ببريم مشهد ميشه با ما بياييد براي تدارکات کاروان کمکمون کنيد؟))

نميدونستم اول  جواب آقای رستگار رو بدم يا از آقا تشکر کنم.

احسان

موقع باز کردن نوشابه در نوشابه به عينک احسان پسرم خورده بود ،شيشه عينک شکسته بود وتکه اي ازشيشه به چشمش خورده وقرنيه اش را پاره کرده بود.دکترهاي بيمارستان خليلي گفتند: بايد عمل کند وشايد با عمل هم نشود کاري کرد دست به دامان آقا سيد علاء الدين حسين(عليه السلام)شديم دوستان احسان هم آمدند وباهم در حرم مشغول خواندن دعاي توسل شدند بعد ازدعا به بيمارستان رفتيم دوباره دکتر چشم را معاينه کرد آثار تعجب را به وضوح مي شد در چهره او مشاهده کرد :((قرنيه آسيب ديده بود ولي حالا ترميم شده!))

ولي براي من تعجب نداشت آن آقايي که عادتش احسان کردن بود چشم احسان مرا شفا داده.

خاکِ کيميا

نوه ام محدثه که تازه به دنيا آمده بود دچار زردي شده بود به حدي که چشمهايش را به سختي مي توانست باز کند پس از آزمايش خون مشخص شد زرديش به 5/19رسيده وچاره اي جز تعويض خون نيست.

شب دوشنبه بود آورديمش داخل حرم حضرت سيد علاء الدين حسين (عليه السلام) گوشه فرش حرم را بالا زديم وخاک فرش را روي او تکانديم .بعد رفتيم بيمارستان تا صبح بچه را زير مهتابي گذاشتند .

قبل از تعويض خون دوباره ميزان زردي را اندازه گرفتند شده بود 11

دکتر گفت زردي به حد نرمال رسيده ديگر احتياجي به تعويض خون نيست واين خيلي عجيب است .

ولي عجيب نبود آنان که خاک را به نظر کيميا کنند گوشه چشمي هم به ما کرده بودند.

ازدواج

هرجا براي امين پسر بزرگم مي رفتيم خواستگاري همين که از وضع ماليمان خبردار ميشدند جواب سر بالاميدادند.

اين آخري هم بااين که پيشنهاد از طرف خودشان بود در جلسه خواستگاري حسابي تحقيرمان کردند.بادلي شکسته آمدم جلوي حرم آقا سيد علاءالدين حسين (عليه السلام)عرض کردم :

((آقا جان خودتان سفارش کرده ايد به ازدواج، حالا رسمش هست که اين طوري نداريمان را به رخمان بکشند.))

يک هفته هم نشد رفتيم خواستگاري دختري که پدرش تنها سوالي که در مورد امين پرسيد اين بود که پسرتان نماز خوان هست يا نه. احترامي هم که به ما گذاشتندچه قبل از عروسي وچه بعدازآن ، نگفتني است.

آقا شد واسطه تحقق وعده خداي تعالي که پس از دعوت به ازدواج در قرآن کريم وعده داده :يغنهم الله من فضله.

سفره امام حسين(عليه السلام)

ظهر عاشورا بيش از 50 سال درخانه ما از زمان مرحوم پدرم مراسم عزاداري وسفره امام حسين برقرار بود عاشوراي سال 73وضع ماليم خيلي خراب بود واز عهده مخارج آن بر نمي آمدم .

آمدم جلوي حرم آقا سيد علاءالدين حسين (عليه السلام)عرض کردم :

((آقا جان اگر دوست داري صداي غربت جدتان در خانه ما هم بلند شود خودتان کمک کنيد .))

رفتم پايگاه از طرف فرمانده فرستادند دنبالم ومرا پيش او بردند. سرهنگ تا مرا ديد بلند شد وبااحترا م يک بسته اسکناس را به طرفم گرفت وگفت : اين هم پاداش شما به خاطر زحمتي که در تعميرهواپيما کشيديد.

خرج سفره راکه داديم هيچ، کلي هم پول زياد آورديم. آن سال سرسفره امام حسين (عليه السلام) حس کردم خودم هم مهمانم نه ميزبان.

 کانال تلگرامی وبلاگ قرآن مبین:

https://t.me/QURANMOBIN110


برچسب‌ها: حضرت سيد علاءالدين حسين, کرامات آستانه, آستانه
+ نوشته شده توسط علی اکبر رستگار در سه شنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۹ و ساعت 8:34 |